سرّمگو چيست؟

جيحون آبادى مى گويد: قرآن سى و دو جزء بوده است. سى جزء آن در امور شرع و فروع دين بود. و دو جزء ديگر اصل و اصول دين حق است که در سينه پيامبر ثبت و ضبط بود. اين دو جزء همان سرّ مگو است. پيامبر اصول و احکام شرعى را بيان کرد اما سرّ مگو را افشا نکرد.
بر او گشت قرآن نزول از اله بُدى سى و دو جزء در اصطلاح
که سى جزء آن حجت شرع بود به قانون آيين آن فرع بود
دو جزو دگر اصل دين حق است به اهل حقيقت پس او ناطق است
که سرّ مگو آن بُدى در اصول بُدى ثبت در سينه آن رسول
اصول شريعت بيان کرد او زبان بست ديگر به سرّ مگو
در جاى ديگر کتمان خدايى حضرت على(عليه السلام) را سرّ مگو دانسته است
محمد از آن گشت حاجت قبول که بسپرد سر را به زوج بتول
گرفتى چنان دامن او به صدق به اوصاف او اول آمد به نطق
بگفتا على اول و آخر است خداوند در باطن و ظاهر است
جز حيدر نباشد به من کس خدا که ديدم همه اوست در دو سرا
على گفت با احمد اى نيک رو نکن کشف بر کس تو سرّ مگو
و گاهى در مقدمه کتابهايشان نوشته شده است
مطالب اين کتابها سرّ مگو است براى غير اهلش بازگو نشود.
يکى از دلايلى که اهل حق به طور شفاهى خدايى حضرت على(عليه السلام) را انکار مى کنند ولى در کتابهايشان به آن تصريح شده است، همين مسأله سرّ مگو است. بنابراين از مجموع مطالب گفته شده و سرّ مگوهاى مختلف مى توان به اين نتيجه رسيد که مراد آنان از سرّ مگو همان تقيه است. چون مى دانند مردم آگاه و مسلمان نه داستان سى و دو جزء بودن قرآن را مى پذيرند و نه خدايى حضرت على (ع) و نه مطالبى که در کتاب هاى آنان وجود دارد.
خلاصه: اينکه هر جا اهل حقها درمانده شده وجوابي براي گفتن ندارندحتي براي مريدان خود تنها به گفتن سر مگو است پناه برده وازجواب دادن سر باز مي زنند.البته با اين مکتب پوچالي وبي ريشه جوابي ندارند که بدهند.


علي آباداني

مسجد خانه خدا-خانقاه خانه؟؟؟؟

 

مسجد خانه خدا-خانقاه خانه؟؟؟؟

یکی از ضربه های صوفیه به پیکره اسلام دور نمودن مردم از مساجد با ترفند گسترش وساخت خانقاه بود.

البته طبق شهادت تاریخ وخود صوفیان اولین خانقاه توسط یک امیر مسیحی در رمله شام در قرن چهارم هجری ساخته شد

اما ببینیم از نظر صوفیه جایگاه مسجد کجاست:

ابو سعید ابوالخیر صوفی مشهور میگوید:تا مسجد ومدرسه از بن خراب نشود؛وظیفه درویش به انجام نرسیده است(دنیای اسلام از پیدایش تا تجدید حیات ص52)

مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی در خاطرات خود برنامه دولت انگلستان را در رابطه با اسلام اینگونه بیان میکند:

گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش ،تکثیر وانتشار رساله ها وکتاب هایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا ومافیها وگوشه گیری سوق میدهد مانند:مثنوی مولوی واحیا العلوم غزالی

(خاطرات مستر همفرص 65)

اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است در مقابل آن خانقاه همیشه پایگاه مخالفین اسلام وکانون توطئه علیه اسلام بوده است

 

ارزش مسجد در اسلام بسیار زیاد است به دلیل اینکه مهمترین کانون تربیت اسلامی می باشد

پیامبر گرامی اسلام فرمودند:رفت وآمد به مساجد رحمت است وخوددداری از رفتن به مساجد نفاق است(کنزالعمال ص570)

ودر روایتی دیگر می فرمایند:مساجد خانه های افراد با تقوار می باشد(جامع الاحادیث شیعه ج 4 ص 437

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:مساجد بهترین قطعات زمین هستند وارزشمند ترین انسانها درپیشگاه با عظمت خداوند کسی است که نخستین شخص در رفتن به مسجد وآخرین نفر در بیرون آمدن از آن بوده باشد_سفینه البحار ج 1 ص600

وروایات بسیار زیاد دیگر

حال سوال ما از این آقایان اینست که چرا خانه های خدارا رها کرده ودر خانقاه ها سکونت گزیده وچرا در بین صفوف مسلمین تفرقه ایجاد می نمایند

البته در برخی فرقه ها به دلیل ترس از مردم اسم خانقاه های خود را به حسینیه ، تکیه ، مهدویه و... تغییر داده اند.اما واقعا همان خانقاه با همان آداب ورسوم است.

 

نقد تصوف درآینه دانشمندان اسلامی

برای دیدن نقد تصوف درآینه دانشمندان اسلامی بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه نوشته

پیامبر گرامی اسلام میفرمایند:

پیامبر گرامی اسلام میفرمایند:لا تقوم الساعه علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی وانهم یحلقون للذکر و یرفعون اصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اظل من الکفار وهم اهل النار لهم شهیق الحمار(سفینه البحارج۲ص۵۸والاثنی عشریه ص۳۴وشرح نهج البلاغه خوئی ص۲۹۸ج۶)

ترجمه:روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امت من به نام صوفیه برخیزند.آنها از من نیستند و بهره ای از دین ندارند.آنها برای ذکر دور هم حلقه میزنندو صداهای خود را بلند میکنندو........

شبهه :

شبهه :

تصوّف مخالف شيعه نيست چون علماي شيعه، بر عليه آنها كتابي ننوشته‌اند.


پاسخ :

ترديدي نيست كه تصوّف ريشه‌هاي غيراسلامي دارد و از خارج وارد جامعه اسلامي شده
[1] و منشأ آن مسيحيّت، آداب و افكار هندي ماني[2] و فلسفه يونان مخصوصاً نوافلاطوني مي‌باشد.[3] و از اصول واقعي اسلام منحرف است. بنابراين فقهاي عظيم‌الشأن شيعه با پيروي از اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در طول تاريخ در برابر اين دسته، ايستادگي كرده و با بيان و قلم عرصه را بر آنها تنگ نموده‌اند و هميشه مردم را از پيروي صوفيان برحذر داشته‌اند.
شيخ حرّعاملي صاحب كتاب وسائل‌الشيعه صدها روايت در مذمت صوفيه نقل كرده است. و خود او در ابطال تصوّف و نكوهش آن مي‌نويسد: «شيعه اماميّه و جميع طائفه اثني‌عشريه بر بطلان مذهب تصوّف و رد بر صوفيه از زمان پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ تا زمان حاضر اجماع داشته‌اند و همواره شيعيان به تبعيّت از امامان معصومشان در پي انكار صوفيه بوده‌اند.
[4]
و هم ايشان در جاي ديگر از كتاب خود مي‌نويسد: «تمام شيعه، صوفيّه را انكار نموده‌اند و از امامان خويش احاديث بسياري در نكوهش آنان نقل كرده‌اند و علماي شيعه كتابهاي بسياري در ردّ اين گروه و اثبات كفر آنان تأليف نموده‌اند كه از جمله كتاب شيخ مفيد در ردّ بر اصحاب، جلّاح است كه در آن آمده است كه صوفيه در اصل دو فرقه مي‌باشد، جلوليّه و اتحاديّه»
[5]
در اين راستا علما و بزرگان شيعه كه افكار و آراء باطل صوفيه و حقيقت تصوّف را خوب مي‌شناسند بر عليه آنها كتاب و يا رساله نوشته‌اند كه از جمله: علامه آل آقا در كتاب «فضايح صوفيه» اسامي 120 كتاب مهم و تحقيقي در اين مورد را ذكر مي‌كند، از آنجا كه ذكر همه آنها در حوصله اين نوشتار نيست به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
1 . الرد علي الصوفيّه الغاليه، تأليف حسين بن سعيد اهوازي از اصحاب امام رضا ـ عليه السّلام ـ .
2 . رد بر حسن بصري، تأليف فضل بن شاذان.
3 . كسر الأصنام در ابطال تصوّف، ملاصدرا، صدرالمتألهين صاحب كتاب اسفار اربعه.
4 . الرد علي الصوفيه، ابوالفتح محمد بن علي الكراجكي.
5 . المطاعن المجرميّه في ردّ صوفيه، شيخ نورالدين أبي الحسن علي بن عبدالعالي الكركي.
6 . عين الحياه، محمد باقر مجلسي.
7 . الرد علي اهل الشهود القائلين بوحده الوجود، ملّا سعيد لاهيجاني.
8 . الرد علي الصوفيه، تأليف ملّا اسماعيل بن محمدحسين مازندراني.
9 . الرد علي الصوفيه، سيد قاضي هاشمي دزفولي.
10. كلمه في التصوّف، محمدصالح مازندراني سمعاني.
11 . ارشاديّه رد بر صوفيه، شيخ علي معصومي گنابذي.
12 . حجّت قوي رد بر مولوي و مثنوي، شيخ جواد خراساني.
13 . كشف‌التهمه، تأليف ذبيح الله محلاتي.
14 . ميزان‌المطالب، تأليف ميرزا جواد تهراني.
15 . خيراتيه، آقا محمدعلي بن علّامه وحيد بهبهاني.
16. تنبيه‌الغافلين، آقا محمد بن آقا محمد علي بن وحيد بهبهاني.
آنچه ذكر شد بخشي از كتابهايي است كه به طور مستقل توسط فقها و انديشمندان شيعه اماميه از زمان امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ تا به حال در ابطال عقايد و باورهاي پشمينه ‌پوشان (صوفيه) تأليف شده است، اما كتابهاي كه قسمتي از آنها در رد اين گروه نوشته شده و يا فصل خاصي به اين موضوع اختصاص داده شده بسيار زياد است كه نياز دارد در اين مورد منبع‌شناسي مستقل صورت گيرد.
[1] . مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، ص 98، تهران، صدرا، بسيت و دوم 1378 ه.
[2] . مشكور، جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 306، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368 ه.
[3] . لاهيجي، محمد، مقدمه مفاتيح الاعجاز، ص 36، تهران، سعدي، پنجم، 1371 ه.
[4] . حرعاملي، الاثني‌عشريه، ص 44، قم، دارالكتب العلميه، بي‌تا.
[5] . همان، ص 52.

ديدگاه‌ علامه‌ طباطبايي‌ و استاد مطهري‌ درباره‌ صوفيه‌

ديدگاه‌ علامه‌ طباطبايي‌ و استاد مطهري‌ درباره‌ صوفيه‌

در فرقه‌ي‌ گنابادي‌ چنين‌ القاء مي‌شود كه‌ امروز هم‌ بين‌ علماي‌ حقيقي‌ و عرفاي‌ واقعي‌ اختلافي‌ نيست‌. (2) آنان‌ در نوشته‌ها و گفتگوهاي‌ خود بويژه‌ از استاد مطهري‌، علامه‌ طباطبايي‌، آيه‌اللّه‌ مرعشي‌ نجفي‌ و امام‌ خميني‌ (ره) به‌ عنوان‌ شخصيت‌هاي‌ موافق‌ با تصوف‌ ياد مي‌نمايند.

آقاي‌ شهرام‌ پازوكي‌ اعتراضات‌ وارده‌ بر تصوف‌ را با شبهات‌ وارده‌ بر تشيع‌ مقايسه‌ مي‌كند و مي‌گويد «چنان‌كه‌ در تشيع‌ مي‌گوييم‌: هركه‌ اصول‌ مذهب‌ را قبول‌ داشته‌ باشد شيعه‌ است‌ و هركه‌ چنين‌ نيست‌ شيعه‌نما است‌؛ در تصوف‌ نيز چنين‌ است‌. علامه‌ طباطبايي‌ در كتاب‌ «رسالت‌ تشيع‌ در دنياي‌ امروز» مي‌گويد: فسادها و اختلافاتي‌ كه‌ در روش‌ و اعمال‌ طايفه‌اي‌ كه‌ از يك‌ مسلك‌ عمومي‌ كلّي‌ منشعب‌ شده‌اند دلالت‌ بر فساد و بطلان‌ اصول‌ اوّلي‌ آن‌ طايفه‌ ندارد. (3)

بدون‌ ترديد اين‌ گفتار القاء كننده‌ موافقت‌ علامه‌ طباطبايي‌ با اصول‌ اوليّه‌ تصوف‌ است‌ در حالي‌ كه‌ سخن‌ فوِ را علامه‌ي‌ طباطبايي‌ در مقام‌ دفاع‌ از تشيع‌ آورده‌ است‌ كه‌ انحراف‌ برخي‌ از شيعيان‌ دليل‌ بر بطلان‌ تشيع‌ نيست‌ امّا ديدگاه‌ علامه‌ طباطبايي‌ در مورد تصوف‌ پوشيده‌ و مخفي‌ نيست‌. از اصول‌ اوليّه‌ تصوف‌ كه‌ آقاي‌ پازوكي‌ با صراحت‌ از آن‌ دفاع‌ مي‌كند، (4) تفكيك‌ شريعت‌، طريقت‌ و حقيقت‌ از يك‌ديگر است‌؛ علامه‌ طباطبايي‌ در اين‌ زمينه‌ مي‌گويد: «اگر دعواي‌ آنان‌ در تقسيم‌ دين‌ به‌ شريعت‌ و طريقت‌ و حقيقت‌ درست‌ باشد يعني‌ آن‌چه‌ آنان‌ مي‌گويند مغز و لب‌ حقيقت‌ بوده‌ و ظواهر ديني‌ به‌ منزله‌ي‌ پوسته‌ و رويي‌ آن‌ باشد و نيز اگر اظهار و علني‌ كردن‌ آن‌ مغز و دور ريختن‌ آن‌ پوسته‌ كار صحيحي‌ بود؛ خوب‌ بود آورنده‌ي‌ شرع‌، خود اين‌ كار را مي‌كرد و مـانند اين‌ صـوفيـان‌ به‌ هـمه‌ي‌ مـردم‌ اعـلام‌ مـي‌نمود تا همه‌ به‌ پوسته‌ اكتفا نكنند و از مغز محروم‌

1. همان، ص 26.

2. رساله ي رفع شبهات، ص 95.

3. پازوكي، شهرام، هفت آسمان، (فصلنامه ي) شماره ي 6، ص 11.

4. همان.

 

نشوند و اگر اين‌ كار صحيح‌ نيست‌ بايدبدانند كه‌ بعد از حق‌ چيزي‌ جز ضلالت‌ نمي‌تواند باشد».(1)

لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ با انكار انفكاك‌ شريعت‌ از طريقت‌، اساس‌ تصوف‌ متزلزل‌ مي‌شود زيرا اقطاب‌ صوفيه‌ خود را صاحبان‌ طريقت‌ مي‌شمارند و تصريح‌ مي‌كنند كه‌ مردم‌ در شريعت‌ بايد به‌ يكي‌ از علماي‌ اعلام‌ مراجعه‌ نمايند. (2)

نگارنده‌ با هدف‌ انجام‌ يك‌ تحقيق‌ ميداني‌ با بسياري‌ از صوفيان‌ گفتگو نموده‌ است‌، تصورات‌ آنان‌ اين‌ بود كه‌ افرادي‌ مانند امام‌ خميني‌، علامه‌ طباطبايي‌ و استاد مطهري‌ بر حقانيت‌ تصوف‌ تأكيد دارند، اگرچه‌ آنان‌ هيچ‌ شاهدي‌ بر اين‌ ادّعا ارائه‌ نمي‌نمودند و فقط‌ مي‌گفتند: مگر ممكن‌ است‌ بزرگاني‌ مانند امام‌ خميني‌ يا استاد مطهري‌ با تصوف‌ كه‌ آيين‌ حقيقت‌ است‌ مخالف‌ باشند؟! در حالي‌ كه‌ استاد مطهري‌ مي‌گويد: «پس‌ از قرن‌ نهم‌، تصوف‌ غرِ آداب‌ و ظواهر و بدعتهايي‌ كه‌ ايجاد كرده‌ است‌ مي‌شود». (3)

1. الميزان، ج 5، ص 287.

2. خورشيد تابنده، ص 151.

3. آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، ص 140.

منبع کتاب عرفان اسلامی و عرفان التقاطی  بررسی و نقد عقاید فرقه ی گنابادی

 

اولین خانقاه

اولین خانقاه به شهادت خود صوفیه درقرن چهارم هجری وتوسط امیری مسیحی در رمله شام برای صوفیان ساخته شد

می نویسند:امیری ترسا به شکار رفته بوددر راه دوتن را دید از این طایفه که فرا هم رسیدند ودست در آغوش یکدیگر کردند وهم آنجا بنشستند وآنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند وبه خوردنی.آنگاه برفتند.امیر ترسا را معامله والفت ایشان با یکدیگر خوش آمد.یکی از ایشان را طلب کرد وپرسید آن کی بود.گفت ندانم.گفت از کجا بود.گفت ندانمگفت ترا چه بود گفت هیچ چیز.امیر گفت:پس این چه الفت بود که شمارا با یکدیگر بود.درویش گفت:این مارا طریقت است.گفت شمارا جایی هست که آنجا فراهم آیید.گفت نی.گفت:پس من برای شما جایی سازم تابا یکدیگر آنجا فراهم آیید.پس آن خانقاه به رمله بساخت(نفحات الانس ص31-طرایق الحقایق ج1 ص80)

بببينيد چقدر اين امير مسيحي زيرك بود كه فهميد صوفي عني چه وبراي اينكه مساجد را خالي از مومنين كنند برايتان خانقاه ساخت

کم کم صوفیان هر کجا رفتند خانقاهی ساختند.مساجد ترک شد وموقوفات برای خانقاهها معین نمودند وآدابی بنا نهادند

حتی برای ورود به خانقاه آداب ورسوم خاصی ساختند.وبرای هر خانقاه یک متولی بنام شیخ درست کردند

سفرنامه ابن بطوطه ص26)

اسلام ناب آمریکایی


 

استفان شوارتز (نویسند ه وتحلیل گر غربی) فاش می کند بر اساس طرحی محرمانه که در پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) بررسی شده است . یکی از هفت هدف دنیای غرب برای موفق شدن در دنیای اسلام کمک به بازگشت تصوف به این جوامع است که به عنوان جایگزین و رقیبی برای اسلام رادیکال به شمار می رود.

برنارد لوییس هم در کنفرانسی که در بنیاد نیکسون برگزار شد به دولت بوش پیشنهاد کرد که برای ارتقای سطح گفتگو بین آمریکا و دنیای اسلام با شیخ محمود هشام کعبانی رهبر بزرگ ترین گروه صوفیه به مذاکره بنشیند.

نویسنده آنگاه خصوصیت صوفیه را بررسی کرده و می گوید: ایران به عنوان یکی از کانون های مهم صوفیه در جهان اسلام است.

وی خاطر نشان می کند که بیشتر آثار صوفیه به زبان فارسی است . شوارتز می نویسد: پلورالیسم و میانه روی تصوف چه بسا نقش تعیین کننده ای در دوره گذار جهان اسلام داشته است.

منبع :روزنامه شرق شماره 429 شنبه 15 اسفند 1383

 

توضیح:بنیاد نیکسون یکی از نهادهای عمده تصمیم گیری سیاست های دولت آمریکا است  که توسط ریچارد نیکسون (رئیس جمهور اسبق آمریکا) تاسیس گردید ویکی از بزرگان این بنیاد هنری کسینجر(وزیر خارجه اسبق آمریکا) می باشد.

می توان گفت از سال 1945 تا حال هیچ سیاست مدار برجسته آمریکایی وجود نداشته که مدتی در این بنیادها فعالیت نکرده باشد. در واقع این بنیادها به منزله اتاق رختکن ورود به پست های عالی هستند . حیطه عمل و نفوذ آنها  از دانشگاه ها گرفته تا مراکز سیاسی فرهنگی اقتصادی علمی و پزوهشی و از داخل  تا خارج از این کشور را دربر گرفته است.با توجه به ماهیت  وروال کار این کانون ها که وظیفه پاسداری و حفاظت از نظام سلطه را برعهده دارند هم اینک بخش قابل ملاحضه ای از این بنیادها  وموسسات زیر مجموعه آنها فعالیت های خودرا حول محور (اسلام زدایی ) در دهها کشور مسلمان و بالاخص مهمترین قطب سیاسی جهان اسلام یعنی (جمهوری اسلامی) و راههای مقابله  با نظام اسلامی و ملت مسلمان ایران از طریق ارتباط با عناصر گروه ها و فرقه های معاند منحرف و بریده  از ملت در داخل و خارج از کشور ونیز هدایت سیاسی مادی و پشتیبانی از آنان چهره سازی ایجاد تفرقه وبرپایی تشنج تمرکز کرده اند.

تصوف چیست


تصوف نوعی ایدئولوژی است که از نظر تا عمل واز بینش تا کنش را در بر میگیرد.تفسیر خاص زندگی و نحوه تعامل با حیات دنیوی است.این تفسیر به ادعای صوفیه با روش کشف وشهودتحصیل میگردد.البته پراکندگی و تنوع فرقه های صوفیه و تضاد وتعارض در این جریان انقدر زیاد است که نمیتوان با یک نظر و یک اندیشه آنها را دسته بندی و نقد کرد.ریشه های تصوف از قرن دوم هجری شروع به رشد کرد ودر میان مسلمین رایج شد.تحقیر دنیا فرار از تتنعمات وتمام شئون مربوط به زندگی مادی و دنیوی و ریاضت کشی و تحمل شکنجه ها از نکات بارز این دوره میباشد.ایستادگی تصوف در برابر ائمه اطهار علیهم السلام ومخالفت با سیره و روش آنها نشانه اوج تضاد با تفکرات اسلامی در دوران آغازین رشد این جریان بود.خرده گیری تصوف بر ائمه تا جائی پیش رفت که بر امام رضا علیه السلام تاختند که چرا لبلس درشت بر تن نمیکنی و غذای خشن نمیخوری.امام فرمود:یوسف پیامبر خدا لباسهای زربفت و قباهای دیبا بر تن داشت.تصوف بدعتی بود که از بین اهل سنت آغاز شد و کم کم به شیعه هم راه یافت.و نخستین صوفی کسی نبود جز ابوهاشم کوفی که امام صادق علیه السلام به شدت با او مخالفت میفرمود.کم کم توسط مسیحیان تفکرات رهبانیت مسیحی به درون این جریان وارد شد و برای جداسازی این جریان از اسلام ناب در شام توسط یک پادشاه مسیحی اولین خانقاه بنیانگذاری شد.واین دوران آغاز صوفی گری بود که بعدها به تصوف امروزی منجر شد.

عرفان سنی

 

 عرفان امیر مومنان و کمیل بن زیاد و سلمان و میثم .سید ابن طاووس و سید علی قاضی کجا.وعرفان ساخته دست رابعه عدویه وجنید بغدادی.عطار نیشابوری.واز این قبیل سنی مسلکان صوفی کجا

امروز عرفان ما سر از تصوف و تسنن در اورده است.اگر ینها عارف بودند و اهل شناخت باید اول معرفت ولایت پیدا میکردند.اگر حسن بصری عارف است چرا به حقانیت علی علیه السلام اعتراف نکرد و چرا در مقابل امیر مومنان ایستاد.اگر جنید بغدادی و عطار نیشابور ی دم از رسیدن به قله های حقیقت میزنند و اسمان معرفت را تشریح میکنند چرا همین زمین را ندیدند.چرا غدیر را درک نکردند و چرا حق علی را به خلفای ۳گانه دادند.

عرفان از شهر علم سرچشمه میگیرد که درب ان وجود مقدس مولای متقیان علی علیه السلام است.عطار کجا ۷ شهر عشق را پیمود .

هفت شهر عشق عشق مرتضاست

هر که جز این ره رود در اشتباست

امام خمینی در کتاب اربعین می نویسند :

امام خمینی در کتاب اربعین می نویسند :

«ان بیچاره ای که خود را مرشد وهادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته از این دو حالش پست تر و غمزه اش بیشتر است ، اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و ان بیچاره صاف و بی الایش را به علما سایر  مردم بدبین نموده برای رواج بازار خود فهمیده ونافهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده.»

 

حافظ وتصوف(2)

 

 

اما آن چه مهم است و در شعر حافظ به روشنی دیده می شود این است که انتقاد حافظ از جماعت صوفی و خانقاهی با انتقاد او از مسجد ، واعظ و زاهد تفاوت دارد . این که حافظ از زاهد انتقاد می کند درست است ولی اینطور بر می آید که شخصیت منفی زاهد گوشه ای از شخصیت صوفی است . بنا براین و با توجه به اشارات صریح خواجه ، اگر بگوییم که حافظ مسجد و مسجد نشین را به خاطر این که آن چه باید باشند نیستند سرزنش می کند ( یعنی انحراف از مسیر حقیق شان در اثر بی توجهی و مرور زمان ) اصل اندیشه آن ها را نفی نمی کند . اما در مورد صوفی و تصوف اصل اندیشه را مورد تاخت وتاز قرار  می دهد و آن را راهی خطا و عمل صوفی را عمل بر مجاز می شمرد و کیش او را کیش دجال می داند.

اما آیا حافظ از سر تعصب با صوفیان برخورد کرده است ؟

جواب این سوال را خود خواجه بارها داده است :

در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

و نیز :

بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

یا دیگر این که :

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم...

پس اگر حافظ کسی را نکوهش می کند ، آن هم با چنین شدتی ، و او را از خود وخود را از او نمی داند ، معلوم است که به اعتقاد حافظ آن کس هوادار کوی جانان نیست ، در سرش سری از اسرار خداوندی نیست و به قطع و یقین در صراط مستقیم گام بر نمی دارد.

بعد برای تبرئهء صوفیان می گویند چون حافظ از ریای خانقاهیان نیک به تنگ آمد ، صوفی خراباتی شد... حالا انصاف بدهید کسی که بارها اصولا به تصوف حمله کرده ؛ بدون این که  نام فرقه ای به خصوص را ذکر کند ؛ و با اساس این قضیه مخالف است را به چه حقی به جبر منسوب به تصوف می کنند؟ بارها حافظ بدون قید خرابات و خانقاه از تصوف انتقاد کرده و اگر خرابات در نظر حافظ بر خانقاه برتری دارد به دلیلی دیگر است آن هم این که لا اقل خراباتی ها خرقهء ریاییشان را در آورده اند ، همین

اما رندی حافظ از جنس دیگری است و می حافظ هم . به همین دلیل می خواهد خرقهء آلودهء خانقاهی مغرور را به می شستشو دهد . اما آن چه مهم است این است که حافظ از روی شناخت و آگاهی اظهار نظر می کند و این بر می گردد به ملاقات ها واحتمالا شرکت در جلسات مشایخ صوفیه که ظاهرا در تاریخ هم ثبت شده . این برای یک متفکر یک امتیاز است نه یک نقطهء تاریک مهم این است که حافظ خود را آلودهء توهمات ایشان نکرده است :

گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند

عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش...

اما یکی از مواد استثنای مهم در بحث ما این بیت است :

صوفی صومعهء عالم قدسم لیکن

حالیا دیر مغان است حوالت گاهم

به گمان من خواجه این کلمه را در مقام فروتنی گفته است همانطور که می فرماید :

کاز بندگان پیرمغان کمترین منم

بدین معنا که در صومعهء عالم قدس ، ونه صومعهء عالم ماده ، کمترین و ناخالص ترین بنده من گناه آلوده ام با این حال جایگاه همین کمترین بنده دیر مغان است ؛ با آن مقام بلند و شایسته اش در شعر حافظ ؛ و این هم هیچ امتیاز مثبتی از طرف حافظ به صوفیان نخواهد داد . حافظ حتی صوفیان را از فتنه های آخر الزمان می داند و شاهد این مدعا تمام غزلی است از جناب خواجه به این مطلع :

صوفی نهاد دام وسر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد ...

که بسیار جای صحبت دارد . حالا چطور است که مجلس سماع صوفیان بی غزل شور انگیز او گرم نشدی و سخنان وی بر مشرب این طایفه واقع شده؟

در پاسخ ، من فعلا به همین نکته اکتفا می کنم ، که حافظ در حقیقت نماد شخصیت ملت ایران است ؛ هر چه او خوب دانسته در جامعه ما – هر کسی به قدر بینش خود – آن را خوب دانسته و هر چه بد دانسته طبعا ملت ما هم همین حس را نسبت به آن داشته اند . در دید مردم ما هرکس که حافظ او را دوست داشته باشد دوست داشتنی است حتی اگر چندان با تاریخ سازگار نباشد . صوفیه به گمان من به هر نحو این قضیه را دریافته اند ؛ شاید این عکس العمل ملت ما نسبت به شعر حافظ ، به همان زمان های دور – همان وقتی که شاعر خود در قید حیات بود – بر می گردد ، وبنا بر این صوفیه برای حفظ گمراه کردن عوام الناس و در حقیقت برای حفظ جایگاه خود در جامعه ، خود را به خیال خود به شعر حافظ و شخص حافظ متصل کرده اند .

بنا براین تا قرن نهم و حتی پیشتر – زمان حیات خواجه – صوفیان شعر او را وارد مجالسشان می کنند و در نهایت من مخاطب را به گمان می اندازند که شعر حافظ موافق طبع اهل تصوف است پس حتما اندیشهء حافظ شباهت هایی به تفکر ایشان دارد . حالا نتیجه این می شود که نه تنها صوفی شخصیتی منفور نمی شود بلکه شعر حافظ را هم وسیله ای برای تبلغ فکر بیمارش میکند.

اما جدا از همه این ها نگاه و رویکردی است در شعر حافظ که همین دید و نگاه به خودی خود جدا کننده حافظ از تصوف است . این را دیگر همه اذعان دارند که یکی از پر رنگ ترین درون مایه های شعر حافظ بعد اجتماعی شعر اوست . این مورد از بن با مبانی تصوف در تضاد است . تصوف فقط جایی با اجتماع و نقص های فکری جامعه کار دارد که منافع مستقیم خود را در خطر ببیند و گرنه اصل بر گوشه نشینی و بریدن از جامعه است ؛ بنا بر این با تغییر یک حاکم ، ظهور حاکمی ظالم و امثال آن از خود عکس العمل نشان نمی دهد و مثلا در دوران امیر مبارز الدین نمی آید و مستقیم و از سر آگاهی و عمد بد حکومت را در شعرش – که به نوعی سند انتشارش نام شاعرش است و نا سروده سر از دورترین نقاط ایران و بلکه خارج از ایران در می آورد – بگوید .

این احساس مسوولیت شاعرانه و عالمانه فراتر است از دغدغه های یک صوفی مفت خور عوام رنگ کن .

منبع:وبلاگ خلوت گزیدهhttp://khalvat-e-ons.persianblog.com/