- شیخ عباسعلی کیوان قزوینی، رازگشا ، به اهتمام : محمود عباسی، بی تا، بی جا، 560 صفحه

  محمود عباسی که کتاب راز گشا به اهتمام او منتشر شده درپیشگفتارکتاب ازکنجکاویش دربارۀ ملاعباسعلی خبر می دهد ومی نویسد:"ازجناب صوفی املشی که به عزّت علی شهرت داشت ازملا عباسعلی سؤال کردم که کیست ؟ کوتاه شنیدم ازمشایخ دورۀ نورعلیشاهی وصالح علیشاهی است که ازایام سلطان علیشاه درسلسله بوده، چون ازصراط سنت سلسله دور افتاد از انجام خدمت معاف شد. چون به ادامۀ مطالب راضی نبود من هم به همان بسنده کردم.ولی درسالهای بعد که نزدیکی توام با صداقتم آشکار شده بود داستانهایی اززندگی ملا عباسعلی رااز ایشان می شنیدم وگاهی چنان با دلسوزی توام بود که استنباط می کردم ازبی مروتی اتباع فرقه نسبت به او دلی تنگ داشت. از همان روزها موضوعی برایم جالب بود که جناب عزّت علی به من می فهماند رویداد زندگی ملا عباسعلی برای همۀ مأذونین ومجازین درسی شد که هر کس چون او عمل کند" همان آش است وهمان کاسه" از همان ایام تا به امروز آثارش راجستجو می کردم اگر هم داشتند چون می‌خواستند ماجرای ملاعباسعلی درپس پرده بمانددراختیارم نمی گذاشتند.امروز که  تقریبا دانستم اززمان حاج میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه ودوره های سلطان علیشاهی ونور علیشاهی وصالح علیشاهی ورضا علیشاهی ومحبوب علیشاهی پس پرده دور  ازچشم اتباع فرقه چه گذشته است ومی گذرد به راز گشا وبَهین سخن واستوار وثمره الحیوه که به تازی نوشته شده، دست یافتم ... احساس  مسؤ لیت نموذه مصمم شدم مطاع کفر ودین که بی مشتری نیست رابه طالبان تصوفی که امروز برای بعضی از خاندانها سریر پادشاهی شده است پیشکش کرده تا هر خواننده ای خواست پند گیرد وخواست توجهی به آن ننموده پشت به کعبۀ حقایق روی ترکستان ریاست های صوفیانه داشته باشد. این کتاب مشتمل بریک مقدمه وسه رساله ازکیوان قزوینی یعنی: رازگشا وبهین سخن واستوار است.درمقدمه به پیشینه تصوف نعمت اللهی، صوفیان نعمت اللهی، انحطاط تصوف نعمت اللهی، تجدید حیات تصوف نعمت اللهی، خودمختاری درتصوف نعمت اللهی، انقراض تصوف نعمت اللهی،مدعیان ریاست نعمت اللهی، تصوف نعمت اللهی گنابادی، ورود کیوان قزوینی به تصوف نعمت اللهی، علت گرایش کیوان به تصوف، احتجاج با ملاسلطان، اهمیت اجازه وسبک اجازه نویسی وموقعیت اجازه دهنده ومنظور از اجازه واجازات کیوان، بی اعتقادی کیوان وحکم عزل کیوان ازمنصب، شایعه سازی وسیاست صالح علی شاه وسکوت وفریاد کیوان اشاره شده است . عباسعلی کیوان قزوینی در روز چهارشنبه 24ذیحجه سال 1277 درمحله شیخ آباد قزوین به دنیا آمد. پس ازکسب مقدمات علوم درزادگاهش درسال 1300 جهت فرا گرفتن فلسفه وعلوم ریاضی به تهران عزیمت کرده وبرای تکمیل علوم اسلامی به ویژه فقه واصول به عراق مشرف می شود ودرسامرا ازمحضرحاج میرزا حسن شیرازی ودرنجف ازدرس میرزا حبیب الله رشتی بهره می گیرد. کیوان قزوینی، وقتی نزاع فقها وصوفیه را مشاهده کرد با خود گفت: که من تا حال مذاق فقها را کاملا فهمیده ام وانکار آنها را نسبت به صوفیه دانستم حالا باید بروم میان صوفیه بادلی صاف وقدمی راسخ وخدمات صمیمی به آنها وعمل صمیمی وکامل به گفته های آنها، تا بببینم چه نتیجه می‌دهد. اولا پایه ومایه ادعای  آنها را ببینم چیست؟ فقها که دعوی غیر عادی هیچ ندارند اگرآنها نیز چنین اند، برمی گردم زیرا من بی نیاز ازکسی که دعوی غیرعادی نداشته باشد که او هم مانند من است وکسی به مثل خودش محتاج نیست احتیاج من منحصر است به کسی که درآن امر مطلوب، فوق من باشد. همانگونه که احتیاج مریض به طبیب عالم وسالم نه جاهل یا عالم بیمار بدیهی است. به همین دلیلف بدون ترس ازدیگران به سوی سلاسل صوفیه شیعه رفته وبه ایران باز گشته ودست ارادت به صفی علیشاه داده اما به علت مشارکتی که درمراحل علمی با ملاسلطان علی داشت ازهمه بید ودرسال 1314 دربیدخت به خدمت ملا سلطان مؤسس فرقه گنابادی رسید. وازاو پرسید که مرید چه احتیاجی به شمادارد آیا احتیاج علمی یا احتیاج وحیانی دارد؟ او گفته ازهمه اینها بالاتر است  قطب، جان جان مرید است هر که قطبی را مرید نیست او مردار است وجان ندارد واز همه کمالات انسانی محروم است.واگر علم را ازما دریافت نکند هیچ نفهمیده ونجات آخرتی برای او محال است. اجتهاد وتقلید وفقه واصول همه سراب است وخانه ساختن برآب دین اصلا وفرعا منحصر به اطاعت ما است.کیوان می گوید: من دیدم که مطلب غلیظ شد وکار بالا گرفت نباید صرف نظر کرد من اکنون خود را محقِّق دراصول دین ومجتهد در فروع دین می دانم حالا می‌شنوم که هیچ نفهمیده ام؛ اختلاف خیلی وتفاوت زیاد است. کیوان پرسشهای دیگری ازاوپرسید وملاسلطان به برخی ازآنها پاسخ داد لیکن پاره ای دیگر را حواله می کرد که باید بعد ازاین بفهمی  اگر مرید شدی وسالها خدمت کردی خواهی فهمید. کیوان به تحقیق پرداخت و خدمات همراه با ریاضت های شاقه را انجام داد تا ازمرشدش اجازۀ دستگیری یافت وشیخ سیّار گشت. ومُجاز به دستگیری طالبین گردید. ولقب درویشی " منصور علیشاه" دریافت کرد. وی درتصوف به چنان شهرتی رسید که اغلب مردم اورا قطب سلسله گنابادی می پنداشتند. کیوان به توصیه ملا سلطان مبنی برخدمت مجانی دوازده ساله جهت رسیدن به مقامات عرفانی، عمل کرد اما پس از چهارده سال خدمت با وجود اجازات ازملا سلطان علی ونورعلی وصالح علیشاه چیزی دستگیرش نشد و ازاین فرقه جداگشت ودردوجلد کیوان نامه واستوار رازدار وعرفان نامه وبهین سخن وراز گشا ومیوه زندگی وحج نامه ومعراجیه وثمره الحیوه واختلافیه را بعد ازترک نگاشت وبه طور واضح علت های بی اعتقادی اورا نسبت به تصوف نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی آشکار ساخت. وخوشبختانه کتاب راز گشا واستوار وبهین سخن واختلافیه دردسترس قرار گرفته ومی توان دراین مسیر کارگشا باشند. البته تاریخ وزمان دقیق مخالفت کیوان قزوینی با فرقه گنابادی مشخص نیست ولی درتاریخ ششم جمادی الاول سنه 1345 اوراازمنصب شیخی عزل کردند. ودشمنی همراه با شایعه نسبت به اوورزیدند. ملا عباسعلی کیوان پس ازهشتادسال درنوزدهم شعبان 1357 چشم ازجهان فرو بست ودرگورستان داراب نزدیک شهر رشت به خاک سپرده شد. کتاب "راز گشا" دربردارندۀ پرسشهایی پیرامون تصوف به ویژه فرقۀگنابادیه واسرارآنها واعمال واصطلاحات صوفیان وپاره ای پرسشهای شخصی دربارۀ علت فاصله گرفتن ازتصوف است ورساله "بهین سخن" نیز به چرایی گسترش تصوف کیوان قزوینی دربلاد وعلت ترک وی ازتصوف و معرفی ملاسلطان وچیستی دیگ جوش و مجلس نیاز و مراد صوفیه از فکرومنازل سلوک و انحصار تصوف به اسلام و مطالب دیگرپرداخته است. وکیوان قزوینی کتاب "استوار" را دربیان عقاید واعمال صوفیه پس ازترک دوازده ساله ازتصوف درچهار مقدمه وهجده فصل ویک فصل خاتمه نگاشته است. این مقدمات وفصول به باورها وروحیه روان شناختی مؤلف وتبیین اساس تصوف و چیستی تصوف حقیقی ومعنای آن و تأسیس اصل تصوف وتشخیص روح و موضوع آن و فرق تصوف با اسلام وبیان صفات قطب وصدور دعاوی قطب و صفات مرید و مسأله تشرف وآداب رفتار قطب بامرید وآداب پذیرفتن مرید وآداب مجلس نیاز و تفصیل اعمال مجلس نیاز وآداب دیگ جوش واصطلاحات تصوف ومطالب دیگرپرداخته است.